روی زمین می خوابید...
حمید هیچ گاه از لحاف و تشک استفاده نمی کرد. همیشه روی زمین می خوابید. سعی می کرد بین خود و فقیرترین افراد تناسب ایجاد کند. یک شب با اینکه فصل زمستان بود مثل همیشه زیر آب سرد رفته بود. آن شب حالت عجیبی داشت. از سرما می لرزید و با خودش حرف می زد. ما دو تا پتو داشتیم. از او خواستم برای گرم شدن پتوها را رویش بیندازد. اجازه نداد و در همان حال گفت:( الآن خیلی ها هستند که توی همین شهر این دو تا پتو را هم ندارند). آنگاه عبایش را به دوش کشید وتمام شب را با آن به سر برد.
منبع:سیره شهدای دفاع قدس/ساده زیستی/ص236