Bentollayal

  • خانه 

جدی و شوخی...

17 اردیبهشت 1396 توسط Bentollayal

بابایش کمر درد داشت و چند روزی زمین گیر شده بود دکتر دوا کرده بودنش.در و همسایه برای احوال پرسی می آمدند خانه شان.خیلی ها هم زنگ می زدند.

رامین پشت گوشی به یکی شان گفته بود:یکی از مهره های کمر بابام از جاش در اومده، افتاده تو شکمش،دکترا پیدایش نکردند،حالا باید از لوازم یدکی فروشی یکی دست و پا کنیم.آنقدر جدی شوخی میکرد که همه باورشان می شد.

 

منبع:سیره ی شهدای دفاع مقدس/نشاط و شوخ طبعی/ص65

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: جدی بودن راستگو بودن شوخی مزاح

موضوعات: اخلاقی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

Bentollayal

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاقی
  • بدون موضوع
  • دلنوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس