Bentollayal

  • خانه 

روی زمین می خوابید...

22 آبان 1396 توسط Bentollayal
حمید هیچ گاه از لحاف و تشک استفاده نمی کرد. همیشه روی زمین می خوابید. سعی می کرد بین خود و فقیرترین افراد تناسب ایجاد کند. یک شب با اینکه فصل زمستان بود مثل همیشه زیر آب سرد رفته بود. آن شب حالت عجیبی داشت. از سرما می لرزید و با خودش حرف می زد. ما دو تا… بیشتر »
 نظر دهید »

روی زمین می خوابید...

22 آبان 1396 توسط Bentollayal
حمید هیچ گاه از لحاف و تشک استفاده نمی کرد. همیشه روی زمین می خوابید. سعی می کرد بین خود و فقیرترین افراد تناسب ایجاد کند. یک شب با اینکه فصل زمستان بود مثل همیشه زیر آب سرد رفته بود. آن شب حالت عجیبی داشت. از سرما می لرزید و با خودش حرف می زد. ما دو تا… بیشتر »
 نظر دهید »

نا شناس...

11 اردیبهشت 1396 توسط Bentollayal
شاد و شنگول از مدرسه آمد. ننه!سلام.گرسنمه!چی داریم؟ مادر،با دست پاچگی نخ قالی را گره زد.هیچی نگفت.آرام با پشت دست اشکش را پاک کرد. او هم هیچی نگفت.جلدی رفت کوچه،سراغ دوستاش بازی کنه،خیلی وقت ها اینجوری بود. نمی دانم!شاید نمی خواست مادر بیش از این ناراحت… بیشتر »
 نظر دهید »
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

Bentollayal

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاقی
  • بدون موضوع
  • دلنوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس